باران عشق
LOVE RAIN
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

یب... وه که این روزگار دردآمیز است .

نه طاقت به سر بردن و نه جای گریز است .

این چه تیغ است که چنین تیز است .

الهی درد می دانم و دارو نمی دانم .

الهی تو شفا ساز که از این معلولان شفائی ناید .

الهی تو گشایشی ده که از این بندیان کاری نگشائی .

به سامان آر که سخت بی سامانیم .

جمع دار که بس پریشانیم .

دانائی ده که از راه نیاُفتیم .

نگاه دار تا پریشان نشویم .

به راه دار تا پشیمان نشویم .

بیآموز تا راه را از چاه بدانیم .

برافروز تا در تاریکی نمانیم .

همه را از خود رهائی ده . همه را با خود آشنائی ده .

همه را از مکر اَهرِمَن نگاه دار .

همه را از فتنه نفس آگاه ساز .

از نفس بدم رهائی ده . یا رب از قید خودم رهائی ده .

یا رب بیگانه ز آشنا و خویشم گردان . یعنی به خود آشنائی ده .

یا رب ز شراب عشق سرمستم کن .

و ز عشق خودت نیسن کن و هستم کن .

وز هر چه به جز عشق تُهی دستم کن .

یکباره به بند عشق پابستم کن .

الهی آن که تو را دشمنی آموخت ، سوخت .

آن کس که جوهر حیات شناخت ، لب دوخت .

آنکه دم از بیگانگی زد ، آشنائی نیآموخت .

دل جایگاه مهر است ، نه جای جوشش و کین .

جان از دوستی جان گیرد و کینه با کین .

دوستی کلید درهای بسته است و مرهم دلهای شکسته .

چه زیباست جهان اگر بینائی آموزیم .

و چه مهربانند جهانیان ،

اگر دریچه دل ِ پر از مهر را بُگشائیم .

 



:: برچسب‌ها: الهی , عشق , مهر , یارب ,
:: بازدید از این مطلب : 2221
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 10 بهمن 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 232 صفحه بعد

دوستان عزیز برای بهتر شدن مطالب از پیشنهادات و انتقادات خود مرا آگاه سازید. م ب مهدیبا